نیمکره های مغز
مغز پیچیده ترین شیء شناخته شده در جهان است. نیمکره های مغز بر اسرار انگیز بودن این عضو می افزاید.
هر لحظه میلیون ها پیام به سرعت از سیستم عصبی شما عبور می کند که مغز را برای دریافت، پردازش و ذخیرۀ اطلاعات و ارسال دستور به سراسر بدن قادر می سازد.
مغز بسیار بیشتر از آن چه که شما فکر می کنید اهمیت دارد.
شما می توانید فکر کنید، رویا پردازی کنید،بادیگران صحبت کنید و حرفهای آن ها را بفهمید، برای کارهای روزانۀ خود برنامه ریزیکنید، خاطرات خود را مرور کنید و احساسات خود را ابراز نمایید.
بسیاری از خصوصیات فردی ما به نیمکره های راست و چپ مغزمان بستگی دارند.
بسته به این که کدام یک از این دو توانمندتر باشند یا شما برای توانمند تر کردن کدامیک از آنها بیشتر تلاش کنید، نوع موفقیت های شما در زندگی رقم می خورد.
قشر مخ عالی ترین ناحیۀ مغز است .
عالی ترین کارهای ذهنی، مثل فکر کردن و برنامه ریزی در قشر مخ انجام می شوند.
بافت عصبی سازندۀ قشر مخ، از لحاظ حجم بزرگترین قسمت مغز است.
سطح پرچین و چروک قشر مخ دو نیمکره دارد. نیمۀ چپ و نیمۀ راست.
قبل از هر چیز بدانید که وظیفۀ هر نیمکره و خاصیت نیمکره های مغز با نیمکرۀ دیگر متفاوت است.
توانایی های شما بسته به میزان فعال بودن نیمکره های مغزی شماست، یعنی بسته به این که نیمکرۀ راست مغز شما فعالتر باشد یا چپ تان، نوع توانمندی ها و علایق و رفتار هایتان متفاوت خواهد بود.
نیمکرۀ راست، اطلاعات نیمۀ چپ بدن را دریافت می کند و نیمکرۀ چپ، اطلاعات نیمۀ راست بدن را.
وقتی شیئی را در دست چپ تان گرفته اید فقط نیمکرۀ راست مغزتان آن شیء را شناسایی می کند.
و وقتی آن را با دست راست تان می گیرید، فقط نیمکرۀ چپ تان این کار را می کند.
در واقع، نیمکرۀ چپ مغز، بخش راست بدن را کنترل می کندو نیمکرۀ راست، بخش چپ را.
اشخاصی که دارای نیمکرۀ چپ قوی هستند، در زمینۀ ریاضیات و فلسفه تواناترند.
آن ها به تجزیه و تحلیل علاقه دارند و به راحتی می توانند اعداد و ارقام را به خاطر بسپارند.
آن ها منطقی، منظم و سخنورانی ماهرند ولی در زمینۀ توضیح امثال و اشکال، ضعیف هستند و حتی ممکن است در موسیقی و نقاشی و خلاقیت استعداد چندانی نداشته باشند.
نیمکرۀ راست از نیمکره های مغز ، مسئولیت هدایت سمت چپ بدن را برعهده دارد.
این نیمکره مرکز حس لامسه، درک سه بعدی اشیاء، تصاویر، مقررات، رنگ، لحن، صداست و با توجه به توانمندی نیمکرۀ راست در درک تصاویر، به یاد سپاری آن ها و قدرت تشخیص چهره ها را نیز بر عهده دارد.
ما معماها را با نیمکرۀ راست مغز حل می کنیم و این نشان می دهد توانایی خلاقیت و کشف کردن هم به همین بخش مربوط است.
این نیمکره مسئولیت رویاسازی را برعهده دارد و توانایی ورزش و انجام حرکات موزون را به ما می دهد.
میانۀ این نیمکره با هنر بسیار عالی است. آن ها که نیمکرۀ راست قوی تری دارند معمولاً هنرمندانی ذاتی هستند.
استعداد موسیقی و هنرهایی مثل نقاشی و به طور کلی ذوق هنری به این بخش مربوط می شود.
از همه مهمتر این است که این نیمکره مرکز احساسات و دوست داشتن در آدم ها نیز هست.
پردازش کلامی:
گسترده ترین تحقیقات انجام شده روی نیمکره های مغز، در زمینۀ زبان بوده اند و گفتار و دستور زبان با نیمکرۀ چپ مغز انجام می شود.
برخی از جنبه های زبان مثل استفادۀ مناسب از زبان در بافت های مختلف، استعاره و مقدار زیادی از شوخ طبعی به نیمکرۀ راست مربوط است.
پردازش غیر کلامی:
نیمکرۀ راست در پردازش اطلاعات غیر کلامی مثل ادراک فضایی، بازشناسی بصری و هیجانی،غالبتر است.
مثلاً: وقتی در حال پردازش اطلاعات مربوط به صورت آدم ها هستیم، بیشتر نیمکرۀ راست دخالت دارد.
نیمکرۀ راست در عین حال در پردازش اطلاعات مربوط به هیجانات هم بیشتر دخالت دارد، چه وقتی هیجانات خودمان را بروز می دهیم و چه وقتی به هیجانات دیگران پی می بریم.
رایجترین افسانه در بارۀ اختصاصی بودن نیمکره های مغز این است که آدم چپ مغز، منطقی است.
و آدم راست مغز، خلاق. نیمکرۀ چپ در منطق مورد استفاده برای اثبات قضایای هندسی برتری دارد.
ولی حل مسائل منطقی زندگی روزمره مستلزم اطلاعات و نتیجه گیری های یکپارچه است.
در این موارد نیمکرۀ راست نقش بسیار مهمی دارد.
اما در اکثر فعالیت های پیچیدۀ آدم ها، دو نیمکرۀ مغز با هم مبادله دارند.
مثلاً هنگام خواندن، نیمکرۀ چپ، نحو و دستور زبان را درک می کند.
در عوض نیمکرۀ راست در فهمیدن آهنگ یک داستان و هیجان بهتر عمل می کند.
تأثیر متقابلی هم در زمینۀ موسیقی و هنر دیده میشود.
روانشناسی عامیانه، موسیقی و هنر را به نیمکرۀ راست مغز نسبت می دهند.
اما نیمکرۀ راست در مورد برخی از مهارت های موسیقایی مثل تشخیص آکوردها بهتر عمل می کند و نیمکرۀ چپ در تشخیص اول و دوم بودن صداها.
در کل، کارهای نیمکره های چپ( مثلاً پردازش برخی اطلاعات کلامی) و راست( مثلاً پردازش برخی اطلاعات غیر کلامی) تا حدودی اختصاصی هستند.
ولی در بسیاری از کارهای پیچیدۀ انسان ها، هر دو نیمکره به صورت یکپارچه عمل می کند.
راه های تقویت نیمکرۀ راست:
برای تقویت نیمکرۀ راست گاهی کودک شوید و دنیا را کودکانه ببینید.
از اشتباه کردن نترسید، به نمایشگاه های نقاشی و کنسرت موسیقی بروید.
برای هر مسئله به تعداد زیادی راه حل بیندیشید.
رؤیا پردازی کنید.
داستان بخوانید.
در طبیعت گردش کنید و به هنر نقاشی، طراحی و موسیقی بپردازید.
راه های تقویت نیمکرۀ چپ:
برای آن که نیمکرۀ چپ تان را قوی کنید باید به ریاضی و فلسفه بپردازید.
در طبیعت گردش کنید و از حس شنوایی تان برای بیشتر و بهتر لذت بردن کمک بگیرید.
هر کار و هر مسئله ای را به بخش های کوچکتر برای حل تقسیم کنید، چون توانایی شما در جزئی نگری بیشتر از کلی نگری است.
جدول و پازل حل کنید و برای هر روزتان برنامه ای مدون بنویسید.
حافظه
حافظه یادداری اطلاعات با رمز گردانی، اندوزش و بازیابی آن هاست.
حافظه برای آن که کار کند، باید اطلاعات را بگیرد، بیندوزد یا اطلاعات را به نحوی بازنمایی و برای منظور خاصی بازیابی کند.
حافظه به سه حیطۀ ( رمزگردانی، اندوزش و بازیابی) تقسیم می شود.
رمزگردانی:
به پردازش اطلاعات برای اندوزش در حافظه اطلاق می شود.
وقتی در حال گوش دادن به صحبتهای استادتان، فیلم دیدن، موسیقی گوش دادن یا صحبت کردن با دوستتان هستید، مشغول رمزگردانی اطلاعات در حافظه تان می باشید.
در تمام تجارب روزمره، رمزگردانی و یادگیری وجوه اشتراک زیادی دارند.
اندوزش:
کیفیت رمزگردانی ، تنها عامل تعیین کنندۀ کیفیت حافظه نیست.
بعد از رمز گردانی، اندوزش مناسب هم لازم است.
اندوزش به نحوۀ نگهداری و بازنمایی اطلاعات در حافظه اطلاق می شود.
ما، بعضی اطلاعات را کمتر از یک ثانیه به یاد می سپاریم و بعضی دیگر را ظرف نیم دقیقه و برخی را برای چند دقیقه، چند ساعت و حتی یک عمر.
باید توجه کرد در اندوزش حافظه، نظامی از چهار چوب های زمانیدخالت دارد:
۱-حافظۀ حسی:
چهار چوبهای زمانیِ کسر ثانیه ای تا چند ثانیه ای
حافظۀ حسی، اطلاعات گرفته شده از دنیا را به همان صورت حسی اولیه و برای مدتی که در معرضحواس بینایی، شنوایی و حواس دیگر قرار گرفته اند، نگاه می دارد.
حافظۀ حسی بسیار غنی است ولی اطلاعاتش خیلی سریع از دست می روند مگر آن که برخی فرآیندهای خاص، زمینۀ انتقال آن ها به حافظۀ کوتاه مدت یا بلند مدت را فراهم آورند.
به صداها و مناظری که هر روز صبح هنگام رفتن به کلاس با آن ها مواجه می شوید، فکر کنید.
بی اغراق، هزاران محرک وارد میدان بینایی و شنوایی شما می شوند، مثلاً صداهای پیاده رو، صدای پرندگان، صدای وسایط نقلیه، رنگ آبی آسمان و صورت های مردم.
شما نیز برخی از این محرک ها را پردازش می کنید نه تمام آن ها را.
به طور کلی شما بدون آن که خودتان متوجه باشید، محرک های خیلی زیادی را پردازش می کنید.
حافظۀ حسی، این اطلاعات حسی و بخش زیادی از اطلاعاتی را که تصور می کنید نگرفته اید، نگهداری می کند.
۲-حافظۀ کوتاه مدت: چهار چوب های زمانیِ تا ۳۰ ثانیه
مقدار زیادی از اطلاعات از محدودۀ حافظۀ حسی صداها و مناظر، فراتر نمی روند.
در آن جا نیز فقط برای لحظاتی می مانند.
اما بخشی از اطلاعات، خصوصاً اطلاعاتی که به آن ها توجه شده است، به حافظۀ کوتاه مدت منتقل می شود.
حافظۀ کوتاه مدت یک نظام حافظه ایِ ظرفیتِ محدود است که اطلاعات در آن فقط ۳۰ ثانیه دوام می یابند مگر آن که از راهبرهایی برای نگهداری طولانی تر آن ها استفاده شود.
حافظۀ کوتاه مدت در مقایسه با حافظۀ حسی، ظرفیت محدودی دارد ولی اطلاعات را برای مدت بیشتری می اندوزد.
۳-حافظۀ بلند مدت: چهار چوب های زمانیِ مادام العمر.
حافظۀ بلند مدت، حافظۀ نسبتاً پایداری است که مقدار بسیار زیادی اطلاعات را برای مدتی طولانی نگاه می دارد.
ظرفیت این حافظه حیرت آور است.
حافظۀ بلند مدت حافظۀ پیچیده ای است.
حافظۀ بلند مدت در سطح فوقانی، به دو ساختار فرعی حافظۀ صریح و ضمنی تقسیم می شود.
حافظۀ صریح به حافظۀ رویدادها و حافظۀ معنایی تقسیم می شود.
حافظۀ ضمنی هم شامل حافظۀ رویه ای،به یاد افتادن و شرطی شدن کلاسیک است.
حافظۀ صریح( یا حافظۀ خبری) به بیان ساده، با به یاد آوردن کی، چی، کجا، چه وقت و چرا سرو کار دارد، حافظۀ ضمنی( غیر خبری) نیز با به یاد آوردن چطور.
توضیح بیشتر:
حافظۀ صریح، به یاد آوردن هشیارانۀ اطلاعات، مثلاً حقایق و رویدادهای خاص و حداقل در انسان ها، به یاد آوردن اطلاعات کلامی است.
برخی از مثال های حافظۀ صریح یا خبری، نقل فیلمی که قبلاً آن را دیده اید و تشرح یک اصل بنیادی روان شناسی برای شخصی دیگر می باشند.
ولی برای استفاده کردن از حافظۀ صریح، نیازی نیست حتماً حرف بزنید.
شما می توانید یک جا بنیشینید و به نظریۀ نسبیت اینشتین یا قرار آخر هفتۀ گذشته تان که هر دو مصداق حافظۀ صریح اند فکر کنید.
حافظۀ رویداها و حافظۀ معنایی: یادداری اطلاعات مربوط به محل و زمان رویدادهای زندگی است.
حافظۀ رویدادها، حافظۀ زندگینامه ای است. برای مثال در حافظۀ رویدادها، جزئیات تولد برادر و خواهر کوچکتر تان، جزئیات اولین قرار زندگی تان، جزئیات کارهایی که پس از شنیدن خبر حملات تروریستی نیویورک و واشینگتن انجام دادید و این که امروز صبح چه خورده اید ثبت می شود.
حافظۀ معنایی: دانش شخص در بارۀ دنیا است.
حافظۀ معنایی شامل اطلاعات تخصصی، اطلاعات عمومی حاصل از تحصیل و دانش شما در بارۀ معانی کلمات، اشخاص مشهور، اماکن مهم و امور متداول است.
برای مثال، دانش شطرنج، هندسه و این که نلسون ماندلا یا ماهاتما گاندی کیست اند، در این حافظه جا دارند.
یک جنبۀ مهم حافظۀ معنایی این است که ظاهراً مستقل از گذشتۀ شخص است.
برای مثال، بی آن که بدانید کجا و چه موقع یاد گرفته اید لیما پایتخت پرو است، می توانید به
یاد آورید که لیما پایتخت پرو است.
حافظۀ آینده نگر:
به یاد آوردن کارهای آتی مان از جمله قصد هاست.
وقتی حافظۀ آینده نگر ما کار نمی کند به زحمت می افتیم و نگران می شویم.
مثلاً فراموش کردن خرید فلان مادۀ غذایی از فروشگاه، فراموش کردن یک قرار یا فراموش کردن تکالیف منزل، نمونه هایی از کار نکردن حافظۀ آینده نگرند.
حافظۀ آینده نگر، زمان و محتوای کار را که قرار است انجام بدهیم در بر می گیرد.
حافظۀ آینده نگر به دو بخش زمانی و رویدادی تقسم می شود.
حافظۀ آینده نگر زمانی شامل کارهایی می شود که می خواهید بعد از گذشت مدت زمان معینی انجام بدهید( مثلاً یک ساعت بعد به کسی تلفن بزنید).
در حافظۀ آینده نگر رویدادی، قرار می گذارید که اگر فلان اتفاق افتاد یا فلان نشانه وجود داشت، رفتار مورد نظر را انجام بدهید( مثلاً اگر هم اتاقی تان را دیدید، فلان پیغام را به او بدهید).
فراموش کاری در واقع همان اشکالات حافظۀ آینده نگر است.
ما وقتی کاری را فراموش می کنیم که با چیز دیگری اشتغال ذهنی داریم یا چیزی حواس مان را پرت می کند و یا تنگ بودن وقت، ما را در تنگنا قرار می دهد.
حواس پرتی غالباً ناشی از وقوع اختلال بین دو فرآیند توجه و اندوزش است.
وقتی وقتمان خیلی تنگ است یا حواس مان چنان پرت است که نمی توانیم چیزی را که باید به یادآوریم دقیقاً رمزگردانی کنیم، فراموش کاری مان به یک مشکل تبدیل می شود.
اگرچه ما اختیار بخش اعظم زندگی مان را به خلبان خودکار درون مان که ما را در انجام مؤثر کارهای معمول کمک می کند می سپاریم، ولی این کار گاهی باعث فراموش کاری مان می شود.
حافظۀ ضمنی( غیر خبری):
علاوه بر حافظۀ صریح، نوعی حافظۀ بلند مدت نیز داریم که بیشتر با به یاد آوردن ناهشیارانۀ مهارتها و ادراکات حسی سرو کار دارد تابه یاد آوردن هشیارانۀ حقایق.
در حافظۀ ضمنی رفتار بدون به یاد آمدن هشیارانۀ تجربه ها تحت تأثیر تجربه ها قرار می گیرد.
تنیس بازی کردن، دوچرخه سواری و تایپ، کردن نمونه هایی از حافظۀ ضمنی هستند.
مثال دیگر حافظۀ ضمنی، تکرار آهنگی که در سوپرمارکت شنیده اید در سرتان است حتی اگر آگاهانه به آن توجه نکرده باشید.
حافظۀ رویه ای:
حافظه مهارت ها است.
برای مثال وقتی رانندگی یاد گرفتید، از آن پس می دانید چطور رانندگی کنید.
یعنی دیگر هشیارانه به این فکر نمی کنید که باید سویچ را وارد کنید، فرمان را بچرخانید، پدال گاز را فشار بدهید، ترمز دستی را بخوابانید و الی آخر…
بدون دیدگاه